رمضان با نام بزرگ تو پیوند خورده است. ای مولای متقیان، سرور موحدان و شهید بزرگ تشیع، ای علی(ع)!
هر روز که در میهمانی خداوند بر خوان معرفت او حاضر میشویم، تو ای امام متقین صورت نمادینی هستی که روزه با یاد تو معنا مییابد؛ ای همسفر رمضان! مومن در سیرۀ تو مردی را مییابد که جان عبیرآمیز خویش را در بحر گوارای رمضان پاکیزه کرده و سفر به حضور عشق را آغازیده است.
هنوز صدای زخمی تو از گلوی زخمی منارۀ مسجد کوفه به گوش میرسد ما جان خود را به نغمۀ نوازشگر تو میسپاریم و تو هر روز پیام نیکی، پارسایی و عشق را در معبر زمان در نهانخانۀ روح ما زمزمه میکنی.
ای معنا دهندۀ روزه! ای تجسم ماه صیام! پس از قرنها و نسلها هنوز هم شعیه با خاطرۀ عدالت تو زندگی میکند. ما شیعیان در میدان نبرد با ظلم و جهل و الحاد پارههای تن خویش را پشتوانۀ عشقی میکنیم که به تو و به پیام روشنی بخش تو داریم.
هر روز آوای تو در گذار زمان و مکان ما را به تقوا و حریّت میخواند و ما کلام تو را منشور زندگی خویش کرده ایم. آنجا که در ابلاغ پیام بزرگ خداوند فرمودی: «ذمتی بما اقول رهینه».
هنوز ما با تأسی از تو، ای پیشوای گردن فرازی و آزادی، بر قلۀ زمان گردن میافرازیم. هنوز بازار داغ تهمتی که پیشانی مبارک تو زخم آن را بر خود پذیرفت بر جان خویش پذیراییم و چون تو ای بزرگ! بر درستی راه خویش پای می فشاریم.
ای علی(ع) ای بزرگ بزرگان! ای تمامت تجلی حقیقت! ما بیش از هر روزگاری به تو و به آموزه های ارجمند تو نیازمندیم. شیعیان خویش را دریاب و کفی از دریای متلاطم معرفت خویش را بر کام تشنۀ ما فرو ریز.
فرشتگان خداوند دروازه های عرش را می گشایند. به کلالۀ ابرها، ستارگان به آبی آسمانی و ذرات منور خورشید عرش را آذین می بندند.
تمامی پیامبران خداوند، قبای بهشتین بر دوش، آبگینههای لبریز گلاب در دست از راه میرسند و بر مخدههای زربفت و پرنیانسای عرش تکیه میزنند.
ملائکی که از پنهانیترین برکههای بهشت خداوند آمدهاند، تاجی از نیلوفران نورسیده با خود آوردهاند و ایستادهاند در انتظار رسول آخرین که از جادههای پرنیانی بهشت خواهد آمد.
فرشتگان خداوند، آبی آسمان در نگاه، به سمت ستاره باران عرش مینگرند. رسول خدا، هلال نورانی ماه در دست، پیش میآید. نزدیک میشود. فرشتگان ستاره میچینند و میافشانند. پیامبران گلاب میپاشند. پریان برکههای دور دست بهشت، نیلوفر مینشانند به هر جا که رسول خدا قدم بر میکند.
ملائک زانو میزنند هلال ماه بر میگیرند و در گوشهای از آسمان میایستند و... بدینسان رمضان آغاز میشود.
رمضان که ماه میهمانی خداوند است؛ رمضان که دروازههای گشودۀ عرش است؛ رمضان که ماه صیام که ماه صلات که ماه قرآن است...
مومنان، مهیای میهمانی خداوند، توشۀ روزه بر دوش از اذانی به اذانی دیگر سفر استجابت میآغازند و ملائک از اذانی دیگر دروگران ساقههای دعا میشوند. گناهکاران به شست و شوی جانهای عاصیشان به جست و جوی چشمههای خداوندی بر میآیند و ترنم اَتوبُ اِلَیک بر لب، جامههای معاصی از تن و جان بر میکنند.
نیم شبان هر کس با ستارگانی در نگاهش، با خورشیدی در سینه اش از ظلمت زمین میگذرد و در آبادی خداوندی –عرش –گرد و غبار فرش از دست و پا میشوید و میهمان خوان خداوندی میشود، تا اندرون خالی از طعامش از انوار کبریایی لبریز شود. در میهمانی خداوندی، همگان نور مینوشند و بهشتی میشوند.
رمضان میزان مومنان است. در این میزبان بار عبادت مومنان از بار عبادت ملائک وزینتر میآید. ملائک، آشفته، پلک خجلت فرو میافکنند.
و... رمضان چنین است؛ هدیهای است که رسول آخرین، از عرش برای مومنان آورده است تا در طراوت آن تن وجان جلا دهند و غبار یکسالۀ معاصی از تن بشویند و سالی دیگر را با شفافیت جانهای پاکشان بیاغازند.
رسول آخرین دو نگاه مهربانش را که در آن ملاطفت هزار هزار گلبرگ نیلوفر است بر مومنان میگسترد، که نیم شبان از بستر آسایش بر میکنند و به بستر آرامش میپیوندند. و ما –پیروان آخرین رسول –باشد که با خشکی لبهامان به سلام رمضان بایستیم.
به میهمانی ماهی برویم که ما را به خوان گستردۀ پروردگار میبرد. در رمضان مستحیل شویم؛ چونان که به وقت بازگشت، توشهای لبریز استجابت داشته باشیم. که مباد ما را خسران و حسرت آن لحظهای که بگویند گرسنگی و تشنگیتان جز گرسنگی و تشنگی نبوده است.
به سیر عرش برویم. تا... یا ستاره بچینیم... یا ستاره شویم... یا حفرۀ سیاه بر پیشانی بازگردیم...
«پروردگارا، ما را به روزه داشتن یاری ده؛ آنسان که اعضای بدن خویش از معاصی بازداریم؛ و در آنچه سبب خشنودی توست به کار داریم؛ تا به هیچ سخن بیهوده گوش نسپاریم و به هیچ لهو و بازیچه ننگریم و به هیچ ممنوع دست نگشاییم.»